مداد من
از شعر رد مشوم
در کوچه ی قصه کوچ میکنم به گذشته به حال به آینده
از شعر پر میشوم در نسیم دلنگیز یک چکاوک
یک شاهین ز سر دلنوشته هایم گیر کرده است
یک عقاب با پر هایش صفحه میزند
و من درخت قصه ی آنهایم
قصه ی یک پیرمرد و گم شدن شعر هایش
قصه ی یک مداد شکسته و داستان کودکی که مداد می بافد برای مادرش
حسام الدین شفیعیان//زمستان63//